خواب هشت ساله

این هشتمین سالی است که نوروز را، لحظهی تحویل سال را، تنها و در اتاقی سرد سپری میکنم. از سرمایش شکایتی ندارم. غربت آدمیزاد را سرد میکند. از تنهاییاش هم حقیقتاً شاکی نیستم. تنهایی راحتترم؛ خودمم و نیازی به ادا و اطوار نیست. راحت با خدایم دردودل کرده و به باد فضیحتش میبندم که ای […]